در اتاقی ...
در اتاقی که سکوتش فقط از رقص قلم بر ورقم می شکند
می نویسم که ورق خانه خاموش من است
می نویسم که ورق همدم و همراز همیشه
به خیالم که ورق مست من است
مست یک جرعه می از جام قلم
که خموش نه ، اسیر قفس دست من است
من به این کاغذ خاموش صدا
می نویسم به همان خط غریب
زندگی باغچه یکرنگی است
گر در این باغچه پهن و بزرگ ، همدمی یافت نشد
به قلم عشق بورز ، با قدمهای سپید و بی کین
صحبت از لحظه تنهایی من
بار دیگر امشب ، با صدایی مبهم
که در این کوچه پس کوچه آرام سکوت
هر طرف پرسه زنان در طلب فریاد است
نوشته شده در چهارشنبه 97/5/10 توسط دامون حقیقی فرد - نظر